چقدر تشنه بودم !

ساخت وبلاگ

پسر گرسنه اش مي شود ، شتابان به طرف يخچال مي رود
در يخچال را باز مي کند
.
.
.
عرق شرم ... بر پيشاني پدر مي نشيند
پسرک اين را مي داند
دست مي برد بطري آب را بر مي دارد
... کمي آب در ليوان مي ريزد
صدايش را بلند مي کند، " چقدر تشنه بودم "

شرکت خدماتی و نظافتی آبتین پاک گستر تهران...
ما را در سایت شرکت خدماتی و نظافتی آبتین پاک گستر تهران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسلم حسینی abtin-pakgostar بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1391 ساعت: 19:51